Sunday, October 16, 2005

دریاچه Ontario

با این وضعی که من دارم پیش میرم، دریاچه شور می شه!

Saturday, October 15, 2005

من و گریۀ خدا

می بینم که من مشغول تمرین نوشتن بودم و دوستان کلی لطف کردن و برای دو تا نوشته کوچیک من کلی Comment گذاشتن! از همین جا از همشون تشکر می کنم و بهشون میگم که دلم برای همتون خیلی تنگ شده. یاده اون روزای خوب ایران به خیر، روزایی که به این زودیها تکرار شدنی نیست. (اصلا شاید هم دیگه تا آخر عمر تکرار نشه!)
می بینم که بچه ها کَل وبلاگِ خالی وhomepage خالی راه انداختن، به کوری چشم دشمنان بلاد اسلام منم یه homepage دارم اینجا که خالیه خالیه؛ تازه اینکه چیزی نیست ماله CE هم برای همیشه Under Construction موند.
آقای مهندس حسن زاده گفتن شاهین جون دیگه خودت رو خیلی لوس کردی!! ولی اگر خوب نگاه بکنیم، می بینیم که هر کدوممون یه گوشه این دنیا افتادیم و دیگه پیشه هم نیستیم. وای که چقدر دلم می خواد فقط برای یک دفعه دیگه هم که شده اون روزای تو شریف تکرار بشه؛ با بچه ها بریم ناهار، بیایم بشینیم Volleyball بزنیم (اسمش چی بود؟ هر چی فکر کردم یادم نیومد! ) بعدش وقت آبمیوه و پیراشکی بشه، بعد از اینکه یه آب هلوی تکدانه زدیم بریم آزمایشگاه پژوهشی (!) دکتر باقریبشینیم در زمینه Counter Strike پژوهش بکنیم، بعدش هم فکر کنیم ببینیم شام کجا بریم.

بازم به من حق نمیدین که اینجا احساس تنهایی بکنم!

این هفته میان ترم Stochastic Process دارم، نمی دونم چی میشه ولی به این پی بردم که ما بچه های CEچقدر در زمینه آمار و احتمال گاو تشریف داریم! (ببخشید اگر به کسی توهین شد، ولی خب حقیقت تلخه!) نمی دونم شاید به قول سعید (میرزاییان، شنیده شده که ایشون در UCSB حکومتی برای خود به راه انداخته اند.) مشکل از خودمون بوده که همه چیز رو دودر می کردیم. ولی واقعیت اینه که دانشجوهای Undergrad اینجا خیلی بیشتر از ماها کار می کنن و درس می خونن! (باشد تا عبرتی برای آیندگان شویم.)
راستش هم نمی دونم چی کار کنم! برم برای ویزای US از اینجا apply کنم یا نه؟؟ هر روز که از خواب بلند می شم تصمیمم رو عوض می کنم. حالا فعلا ببینیم این USC گیج کی یه I20 درست برای من می فرسته!
امروز صبح هوا خیلی خوب بود رفتم یه کم تو downtown (آها یه مسأله جالب! چند وقت پیش با یه کانادایی داشتم می رفتم Toronto، بحث Toronto's downtown بود که یه دفعه ای ازم پرسید که راستی downtown تهران چه شکلیه؟ قشنگه؟ بزرگه؟ .... من مونده بودم چی بهش بگم! موقعی که بهش گفتم تهران downtown نداره تعجب کرد! حالا بیا و بهش ساختار شهر (!) تهران رو توضیح بده!!!!!!) قدم زدم. بعدش هم جاتون خالی رفتم دمه Lake Ontario، شکایتهام رو از زمین و زمان توش خالی کردم. بعد از کلی سبک شدن یه دفعه خدا شروع کرد به حالم گریه کردن و حسابی زیر گریه خدا خیس شدم. آخه خدا (به قول آرش) این چه شانس میله ای هست که ما داریم!

Thursday, October 13, 2005

تمرین stochastic process

از امروز اینجا مینویسم که اینجا چی کارا دارم می کنم! فردا یه تمرین stochastic process باید تحویل بدم!!

چی شد که از اینجا سر در آوردم؟

نمیدونم چی شد ولی یه دفعه دلم خواست که برای دوستام بنویسم که چی داره اینجا بهم می گذره!