خونه ی خورشید
کوره ها سرد شدن
سبزه ها زرد شدن
خنده ها درد شدن
از سر تپه ، شبا
شیهه ی اسبای گاری نمیاد ،
از دل بیشه ، غروب
چهچه سار و قناری نمیاد
دیگه از شهر سرور
تکسواری نمیاد .
دیگه مهتاب نمیاد
کرم شب تاب نمیاد .
برکت از کومه رفت
رستم از شانومه رفت :
تو هوا وقتی که برق میجه و بارون می کنه
کمون رنگ به رنگش دیگه بیرون نمیاد ،
رو زمین وقتی که دیب دنیا رو پر خون می کنه
سوار رخش قشنگش دیگه بیرون نمیاد .
شبا شب نیس دیگه ، یخدون غمه
عنکبوتای سیا شب تو هوا تار می تنه.
دیگه شب مرواری دوزون نمیشه
آسمون مثل قدیم شب ها چراغون نمیشه .
غصه ی کوچیک سردی مث اشک
جای هر ستاره سوسو می زنه ،
سر هر شاخه ی خشک
از سحر تا دل شب ، جغده که هوهو می زنه .
دلا از غصه سیاس